آسمان آبی ببار
یک وقت می شود
دلتنگ بهار می شوی..
عید شد.سال نو شد.من هنوز اندر خم یک کوچه ام!
اقای پدر سال نوات مبارک.اینم شانس ما دیدی؟جات خالی خواهرت باز اومده خونه ما..وبماند بقیه اش.تازه تو عید آب پریا دیدم.اینقددددددددددددده دوسش داشتم.
عید معمولی بود..چیز خاصی نداشت.
آقای همسر یک عدد تولد گرفت که دوست داشتم جور دیگه ای می بود که خودش می دونه.و یک عدد کیککککککککککککککک کفشدوزکی برام خریده بود که خیلی دوسش داشتم.و دوستام پیشم بودن و یه عالمه کادوهای خوب خوب گرفتم.
فقط نمی دونم تا چرا یه دختری عروس می شه و اینها مردم هی بهش ظرف کادو می دن!!!!!! به خدا من اصلا علاقه ای به ظرف ندارم اگه یه وسیله ی هیجان انگیز کادو می گرفتم خیلی خوب می شد.مثه کادویی که شوشو جونی ام خریداری کرده بودددددددددددددددددددددددددددددد برام.
دلم تنگ شده ..